قلم نوشت من

طنز، دل نوشت، خبر،جملات فلسفی، شعر و ...

قلم نوشت من

طنز، دل نوشت، خبر،جملات فلسفی، شعر و ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
تبدیل تاریخ
فال حافظ
با تشکر از حضور شما

۵ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

تو را زنانه می خواهم
زیرا تمدن زنانه است
شعر زنانه است
ساقه گندم
شیشه عطر
حتی پاریس - زنانه است
و بیروت - با تمامی زخم هایش - زنانه است
تو را سوگند به آنان که می خواهند شعر بسرایند ... زن باش
تو را سوگند به آنان که می خواهند خدا را بشناسند ...زن باش .

نزار قبانی / در بندر آبی چشمانت ...

  • یلدا

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر بردهی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند،
دوری کنی . . .
تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی . . .
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری ...

(پابلو نرودا ترجمه احمد شاملو )

  • یلدا

ماهی سیاه کوچولو به خودش گفت:

مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید،

اما من تا می‌توانم زندگی می‌کنم.

نباید به پیشواز مرگ بروم.

البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم

که می شوم مهم نیست.

مهم این است که زندگی یا مرگ من

چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.


 /ماهی سیاه کوچولو/

     صمد بهرنگی

  • یلدا

گاهی وقتا

با یکی مهربونی

دوسش داری

براش چایی میریزی

گاهی وقتا

صداتو میشنوه

باهات قدم میزنه

گاهی وقتا

سرتو  بالا  که می کنی

فنجونه هست و کسی که باید باشه نیست!

آدم ساده، چه چیزهایی رو که باور نمی کنه

آدم ساده تنهاست...

نه گاهی وقتا

همیشه تنهاست...

(یلدا)



  • یلدا

 زمستان بود

و

پدر بود...

همه در تکاپو

همه در تلاش

بهار در راه بود...

بهار آمد

لیک...

پدر نبود...

دلتنگ بودم...

نه برای کسی...

از بی کسی...

تنهای تنها

تنهاتر از سنگ کنار جاده...

اما...

نمیدانم!

دلم گرم بود

دلم گرم شد

دوستانی در کنارم

همچون  ستاره هایی پر نور

زیر این گنبد کبود

زیر این بار سنگین سکوت

دیگر تنهائی نبود

دوست بود و دوست بود و دوست....

(یلدا)

  • یلدا