خانم دوریس لسینگ! خوابتان خوش باد
از خرید برگشته بود، یک جعبه آبجو سیاه مورد علاقهاش، چند بسته
گوشت، یک پاکت سیبزمینی، مایع ظرفشویی و چیزهای دیگری که هر خانهای نیاز
دارد. از ماشین که پیاده شد راننده آژانس
آرام بستهها را یکییکی برداشت که بگذارد در خانه. تازه در این موقع چشم
دوریس به عده کثیری عکاس و خبرنگار افتاد که جلو در خانه کوچولویش در حاشیه
لندن جمع شده بودند.
از اولی که عکاس نیویورک تایمز بود پرسید
برای گربه خانم جنیفر اتفاقی افتاده… خبرنگار نمیدانست چه بگوید یکی از
دخترهای خبرنگار انگلیسی با صدای بلند جواب داد نه خانم صاحبمقام برای
گربه خانم جنیفر اتفاقی نیفتاده برای دوریس مای تایلور خبری پیش آمده است.
پیرزن همانطور که راننده را با نگاه تعقیب میکرد که بستههای خریدش را
چه میکند پاسخ داد این که اسم من است پس برای من اتفاقی افتاده. و رفت و
لبه پلهها نشست و گفت خیلی خب کارتان را کردید دیگه برید الان جنیفر موقع
خوابش هست و اذیت میشود. جنیفر تنها همسایهای است که تمام مزخرفات مرا
خوانده است… اما مگر خبرنگاران از خانم هشتاد سالهای که جایزه نوبل ادبیات
سال ۲۰۰۵ را برده بود دل میکندند. تا نیم ساعت بعد که رفت تو خانه و در
را بست.
دوریس تایلور که به فامیل شوهر دومش شناخته میشود، دوریس
لسینگ، وقتی خبر شد که جایزه نوبل را برده هیچ تغییری در زندگیش نداد، نه
خوشحال شد و نه غمگین، همان زن ۸۸ ساله نویسنده زیباترین قصهها ماند.
به او گفتند «بیچر استو» معاصر جواب داد نگویید این مزخرفات را، کلبه عمو
تم یک کتاب مقدس است…
مرگش در نودوچهار سالگی، دیروز، رخ داد و
این آرزو به دلم ماند که بروم به دیدارش و ببنیم از زادگاهش کرمانشاه
تصویری در ذهن دارد، همانجایی که چهار سال اول عمر هم خانهاش بود،
آنقدر کم حرف زده که کسی هم از او نپرسید این را. من خبرنگار قدیمی هم فکر
کردم خلوتش را به هم نزنم. اما این سادگیاش و اینکه وسط ماجرای نوبل
نگران بود عکاسها گلهای همسایهاش را نشکنند و مراقب گربه جنیفر باشند،
همان خانمی که با هم غروبها یک آبجو مینوشیدند، باعث میشد آدمی دلش پیش
این پیرزن ساده و کوچولو بود. به مادربزرگها میمانست.
خانم دوریس لسینگ ممنون همه قصههای خوبی که برایمان نوشتید. خوابتان خوش باد.
مسعود بهنود
سهشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲
- ۹۲/۱۰/۱۸