قلم نوشت من

طنز، دل نوشت، خبر،جملات فلسفی، شعر و ...

قلم نوشت من

طنز، دل نوشت، خبر،جملات فلسفی، شعر و ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
تبدیل تاریخ
فال حافظ
با تشکر از حضور شما

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

هنگامی که دفترچه یادداشتمو از کیفم بیرون آوردم، خادم مسجد پرسید: " سلام! خوش اومدی، خبرنگاری؟ " وقتی پاسخ منو شنید که برای کار گزارش نویسی دانشجویی اومدم، ادامه داد: " آیا میدونی به مسجدی اومدی که در روزگاران گذشته آتشکده بوده؟" و من همچنان او را نگاه میکردم. سپس گفت: " این مسجد روزگاری نیز کلیسا بوده است و پس از مسلمان شدن اهالی تبدیل به مسجد گشته است؟ " من تعجبم بیشتر شد چرا که روزهای کودکی ام را بیاد آورد وقتی که در شبهای قدر به مسجد می رفتیم و همبازی دوران کودکی ام می گفت" الان روح یه دختر مسیحی داره  به ما نگاه می کنه! و ماها هم به خیال اینکه فقط می خواد مارو بترسونه این حرفارو میزنه! به ذهنم اومد چه آسان  از کنار بسیاری سخنان می گذریم!

پله ها رو پایین رفتم ، 3 پله بود، درب مسجد نمایان شد بعد وارد دالانی به طول 12 متر با 3 طاق گنبدی شدم، در سمت چپ این دالان شبستان جنوبی با گنبدی کم خیز واقع شده بود . چشمم به کتیبه ای از سنگ خورد که نوشته ای برروی آن خودنمایی می کرد!

داخل مسجد شدم طاقهایی زیبا ! همچون مادری مهربان که کودکان خودشو توی آغوشش گرفته، گرم و صمیمی! بدون منت!

10 قدم جلوتر رفتم و محراب مسجد دیده شدبه عرض تقریبا 2/5 متر و ارتفاع 6 متر و آیات قرآن که با خط کوفی و گچبریهای زیبا منقش بود. فرشهای دستباف که گویا تار و پود زندگی ها رو نشون می داد! چه کسانی از اقشار مختلف که در این فرشها ،بسان فصلها اومده و رفته بودند! بیادم نوشته ای از قیصر امین پور اومد: 


" من همسن و سال پسر تو هستم


نو همسن و سال پدر من هستی


پسر تو درس می خواند و کار نمی کند


من کار می کنم و درس نمی خوانم


پدر من نه کار دارد نه کارخانه


تو هم کار داری هم خانه 


هم کارخانه! من در کارخانه ی تو کار می کنم


و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است!! " 


سوالات زیادی پی در پی توی ذهنم اومدن !آیا همه کسانی که به مسجد می اومدند برای عبادت خدا بوده !؟ به خودم گفتم: بی خیال...! خوشحال شدم که صدای ذهن آدما رو کسی نمی تونه بشنوه!!  

به ستون تکیه دادم ، خادم مسجد گفت: " این ستون تزئینی و گچبری های کنار محراب کار نظام بندگیر تبریزی است " با این حرفش منو از دنیای خداشناسی یا خداپرستی به پایین آورد!!

توضیحاتشو با این جملات کامل کرد: " مسجد جامع مرند اثری تاریخی از قرن هفتم و به روایتی از قرن چهارم هجری است که در زمان سلطنت ابوسعید بهادرخان ساخته شده است." از جاهای مختلف مسجد بازدید کردم و محوطه ای رو نشونم داد که قرار بود به مسجد اضافه بشه برای انجام فریضه نماز جمعه که نمازگزاران در سرما و گرما بیرون از مسجد نمونند! وقتی که تعداد نمازگزاران زیاده! کار ،کار درستی بود در این شکی نیست اما این زمینی که ازش نام برد قسمتی از قدیمی ترین دبستان پسرانه مرند بنام فرخی بود. برگشتم به سالها پیش  خاطراتی که پدر 84 ساله ی من از اون دوران و اینکه اونجا درس می خونده و برامون تعریف می کرد یا برادرام یا پسرم  و خیلی های دیگه که شاید بین ماها نباشن!! زنده شد! بازدید از اون مکان به من حس دیدن یه فیلم  رو داد که فلاش بکهای مختلفی داشت و یا مثل این می موند که  تو این دالان سوار ماشین زمان شدم!!! از مسجد بیرون اومدم  در عجبم از خودم من چی از شهر خودم از زادگاهم و یا کشورم میدونم ؟ تو تک تک این مکان ها چه خاطراتی هست که فراموش یا دفن شدن ؟ از سنتها؟ از رسم و رسومها؟ بد رو خوب جلوه دادنا؟ آیا واقعا همه چی آرومه ...؟؟

(یلدا)

  • یلدا

شب یلدا

 یلدا

شبی به یاد ماندنی...

دلهایتان دریایی 

شادی هایتان یلدایی

رویاهایتان سرشار از زندگی...


*********

با سلام

 شب یلدا نزدیک است...

دل نویسی به سراغم آمده و خودم را غرق رویاهایم میبینم!

می اندیشم به رویاهایم...

با رویاهایم  زندگی کرده ام و گاهی فوت !

همیشه دوست داشتم به رویاهایم جان بدهم... 

 واژه ها ... 

نوشته هایی که میتوانند صدا و نت داشته باشند!!!

برای خودم می نویسم...

نت هایی برای موسیقی زندگی خودم...

در این وبلاگ سعی شده نوشته هایی از شاعران، نویسندگان، اهالی قلم و هراز چندگاهی دل نوشته هایی از خودم... آورده شود،دوست دارم راجب مسائل گوناگون در زمینه های اجتماعی، فلسفی، طنز، خبر، مسائل مربوط به خانوم ها و... نوشته شود و از آنجایی که ایجاد وبلاگ مصادف با شب یلدا بود تصمیم گرفتم اسم (یلدا) رو برا خودم انتخاب کنم! در انتهای مطالب داخل پرانتز اگر با نام یلدا داخل پرانتز روبرو شدید به معنی آن است که آن مطلب توسط خودم نوشته شده و موارد دیگر که ناشناس درج گردیده نام نویسنده آن مطلب را نمی دانستم، دوستان عزیز اگر نام نویسنده یا شاعری بر اثر بی اطلاعی من به اشتباه تایپ شده باشد منت بر من نهاده و مرا عفو نمایید! خرسند خواهم شد اگر مرا در این راه راهنمایی فرمایید

**************

                                                            ما را می‌گردند

می‌گویند همراه خود چه دارید؟

ما فقط 

رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.

پنهان نمی‌کنیم

چمدان‌های ما سنگین است،

اما فقط

رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.



  • یلدا